نگاه کن به قطاری که بی تو خواهد رفت
به چشم های خماری که بی تو خواهد رفت
به جرم عشق تو تبعید میشوم، این است
گناه سابقه داری که بی تو خواهد رفت
قمار می کنم امشب هر آنچه آوردم
دل است دار و نداری که بی تو خواهد رفت
شکسته پای دلم لنگ می زند پس از این
به هر قرار مداری که بی تو خواهد رفت
نیاز نیست که تقویم تازه بنویسند
چه سود روز شماری که بی تو خواهد رفت؟
به انتظار کدامین بهار بنشینم
به انتظار بهاری که بی تو خواهد رفت؟
(حسین میهمان پرست)
در خواب ناز بودم شبی, دیدم کسی در می زند
در را گشودم روی او, دیدم غم است در میزند
ای دوستان بی وفا, از غم بیاموزید وفا
غم با آن همه بیگانگی, هر شب به من سر می زند
بازی تلخی است، وقتی در قماری سرسری
خشت خشتم را به دست آورده ای با دلبری ....
برگهایم را به آتش بسته پاییزِ "دلت"
در خیابان ، زرد و تنها مانده ام... تا بگذری
در غیاب روزهای رفتنت حک کرده ام
اسم زیبای تو را بر خاتم انگشتری...
در مدار چشمهای روشن خورشیدی ات
همچنان می چرخد و می خواهدت این مشتری
این همه پروانه را مشغول خود کردی چرا؟!
اینقدر شاعر که در آغوش خود می پروری....
صبح ها ،دنبال تو خورشید هم سر می زند...
از قوانین طبیعت ...یک سر و گردن سری !
-آمدی در خواب من ... پیراهن یاسی بپوش-
دشت گُل وقتی به تن داری ؛ تماشایی تری
شانه را بگذار و از آیینه دلجویی بکن
وای ! اگر از زلف زیبایت بیفتد روسری.......
"یسنا فاضلی"