به یقین بدانید که خدا بنده‏اش را هر چند چاره‏اندیشى‏اش نیرومند بود و جستجویش به نهایت و قوى در ترفند بیش از آنچه در ذکر حکیم براى او نگاشته مقرر نداشته ، و بنده ناتوان و اندک حیله را منع نفرماید که در پى آنچه او را مقرر است برآید ، و آن که این داند و کار بر وفق آن راند ، از همه مردم آسوده‏تر بود و سود بیشتر برد ، و آن که آن را واگذارد و بدان یقین نیارد دل مشغولى‏اش بسیار است و بیشتر از همه زیانبار ، و بسا نعمت خوار که به نعمت فریب خورد و سرانجام گرفتار گردد ، و بسا مبتلا که خدایش بیازماید تا بدو نعمتى عطا فرماید . پس اى سود خواهنده سپاس افزون کن و شتاب کمتر ، و بیش از آنچه تو را روزى است انتظار مبر [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 

صفحات اختصاصی
 
خاطرات ویادداشتها
آمار و اطلاعات

بازدید امروز :104
بازدید دیروز :101
کل بازدید :660533
تعداد کل یاداشته ها : 198
04/4/20
7:57 ع

دوستت دارم و دانم که تویـی دشمن جانـــــــم
از چه با دشمن جانم شده‌ام دوست ندانــــــــم

غمم این است که چون ماه نو انگشت نمایـــی
ورنه غم نیست که در عشق تو رسوای جهانم

دم به دم حلقه این دام شود تنگ‌تر و مــــــــــن
دست و پایی نزنم خود ز کمندت نرهانــــــــــــم

سرپر شور مرا نه شبی ای دوست به دامــــان
تو شوی فتنه ساز دلــــــم و سوز نهانـــــــــــــم

ساز بشکســـــته‌ام و طائر پر بسته نگـــــــــــارا
عجبی نیست که این گونه غم افزاست فغانــم

نکته عشق ز من پرس به یک بوسه که دانـــی
پیر این دیر جــــهان مست کنم گر چه جوانــــــم

سرو بودم ســـــــر زلف تـــــو بپیچید ســـــرم را
یاد باد آن همه آزادگــــــی و تــــــاب و توانــــــم

آن لئیم است که چیزی دهـــد و باز ســـــــــتاند
جان اگر نیز ستانی ز تو مـــن دل نستانـــــــــــم

گر ببینی تو هم آن چهره به روزم بـــــــــنشینی
نیمه شب مست چو بر تخت خیالت بنشانــــــــم

که تو را دید که در حسرت دیدار دگر نیـــــــست
آری آنجا که عیان است چه حاجت به بیانـــــــــم