[ و روایت شده است که دو مرد را نزد او آوردند که از مال خدا دزدى کرده بودند : یکى از آن دو بنده بود از بیت المال مسلمانان ، و دیگرى در ملک مردمان . فرمود : ] امّا آن یکى از مال خداست و حدّى بر او نیست چه مال خدا برخى از مال خدا را خورده ، و امّا دیگرى بر او حدّ جارى است و دست او را برید . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 

صفحات اختصاصی
 
خاطرات ویادداشتها
آمار و اطلاعات

بازدید امروز :56
بازدید دیروز :101
کل بازدید :660485
تعداد کل یاداشته ها : 198
04/4/20
9:46 ص

دل خوشم با غزلی تازه همینم کافی ست

تو مرا باز رساندی به یقینم کافی ست


قانعم،بیشتر از این چه بخواهم از تو


گاه گاهی که کنارت بنشینم کافی ست


گله ای نیست من و فاصله ها همزادیم


گاهی از دور تو را خوب ببینم کافی ست


آسمانی! تو در آن گستره خورشیدی کن


من همین قدر که گرم است زمینم کافی ست


من همین قدر که با حال و هوایت گهگاه


برگی از باغچه ی شعر بچینم کافی ست


فکر کردن به تو یعنی غزلی شور انگیز


که همین شوق مرا، خوب ترینم! کافی ست ...