گاه کن به قطاری که بی تو خواهد رفت
به چشم های خماری که بی تو خواهد رفت
به جرم عشق تو تبعید میشوم، این است
گناه سابقه داری که بی تو خواهد رفت
قمار می کنم امشب هر آنچه اوردم
دل است دار و نداری که بی تو خواهد رفت
شکسته پای دلم لنگ می زند پس از این
به هر قرار مداری که بی تو خواهد رفت
نیاز نیست که تقویم تازه بنویسند
چه سود روز شماری که بی تو خواهد رفت؟
به انتظار کدامین بهار بنشینم
به انتظار بهاری که بی تو خواهد رفت؟
(حسین میهمان پرست)