سفارش تبلیغ
صبا ویژن
در گذشته مرا برادرى بود که در راه خدا برادریم مى‏نمود . خردى دنیا در دیده‏اش وى را در چشم من بزرگ مى‏داشت ، و شکم بر او سلطه‏اى نداشت ، پس آنچه نمى‏یافت آرزو نمى‏کرد و آنچه را مى‏یافت فراوان به کار نمى‏برد . بیشتر روزهایش را خاموش مى‏ماند ، و اگر سخن مى‏گفت گویندگان را از سخن مى‏ماند و تشنگى پرسندگان را فرو مى‏نشاند . افتاده بود و در دیده‏ها ناتوان ، و به هنگام کار چون شیر بیشه و مار بیابان . تا نزد قاضى نمى‏رفت حجّت نمى‏آورد و کسى را که عذرى داشت . سرزنش نمى‏نمود ، تا عذرش را مى‏شنود . از درد شکوه نمى‏نمود مگر آنگاه که بهبود یافته بود . آنچه را مى‏کرد مى‏گفت و بدانچه نمى‏کرد دهان نمى‏گشود . اگر با او جدال مى‏کردند خاموشى مى‏گزید و اگر در گفتار بر او پیروز مى‏شدند ، در خاموشى مغلوب نمى‏گردید . بر آنچه مى‏شنود حریصتر بود تا آنچه گوید ، و گاهى که او را دو کار پیش مى‏آمد مى‏نگریست که کدام به خواهش نفس نزدیکتر است تا راه مخالف آن را پوید بر شما باد چنین خصلتها را یافتن و در به دست آوردنش بر یکدیگر پیشى گرفتن . و اگر نتوانستید ، بدانید که اندک را به دست آوردن بهتر تا همه را واگذاردن . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 

صفحات اختصاصی
 
خاطرات ویادداشتها
آمار و اطلاعات

بازدید امروز :104
بازدید دیروز :34
کل بازدید :655541
تعداد کل یاداشته ها : 198
103/9/2
4:24 ع

گفتمش جانم عزیزم گوش کن
گفت چیزی نشنوم از تو برو
گفتمش آخر که هستی با من آی
گفت حالی نیست تنها تو برو
گفتمش راهت بسی آسان کنم
گفت مشکل ها بیفتد تو برو
گفتمش دریا دلی ،با من بیا
گفت ساحل نیست زین جا تو برو
گفتمش عجز و نیازم را ببین
گفت سر تا پا نیازم تو برو
گفتمش جانم برایت می دهم
گفت جان خواهی نباشد تو برو
گفتمش یاد خدا آرام گیر
گفت غوغایی ست درونم تو برو
گفتمش دردم تویی ،درمان تویی
گفت خود صعب العلاجم تو برو