سلام ای چشم بارانی ! پناهم می دهی امشب ؟ سوالم را که می دانی ! پناهم می دهی امشب ؟ . منم آن آشنای سالیان گریه و لبخند و امشب رو به ویرانی ، پناهم می دهی امشب ؟ . میان آب و گل رقصان ، میان خار و گل خندان در آن آغوش نورانی ، پناهم می دهی امشب ؟ . دل و دین در کف یغما و من تنها و من تنها… در این هنگام رو حانی ، پناهم می دهی امشب ؟ . به ظلمت رهسپار نور و از میراث هستی دور در آن اسرار پنهانی ، پناهم می دهی امشب ؟ . رها از همت بودن ، رها از بال و پر سودن رها از حد انسانی ، پناهم می دهی امشب ؟ . نگاهت آشنا با دل ، کلامت گرمی محفل تو از چشمم چه می خوانی ؟ پناهم می دهی امشب ؟