بی حضورت قصه را با خاک یکسان می کنم
توی تنگ تنگ! با این عشق طغیان می کنم
کـــــــــــنج غار خلوت تنهایی ام یا توی جمع!
هرکجا دلتنگ باشم بی تـــو طوفان می کنم
روضه می خوانم نـــبودت را و آتش می زنم
قلب عالم را ··· خدایـــــی تازه بنیان می کنم
هی غزل می سازمت ،در شهر جارت می زنم
چشم های عـــــــابران را خیس باران می کنم
توی چشـــــــــم ناشکیب آیـــــــنه زل می زنم
بغض دلتنگی چشمم را دوچـــــندان می کنم
من غـــلط کردم اگر گفتم صبورم! ···بی خیال!
لاف بیـــــــجایی زدم , الساعه کتمان می کنم
می شــــــــــــوم همدست با رمال های بدقلق
هــــــــم تبانی با خیال و فال و فنجان می کنم
عاشـــــــــقانه پشت میز کافه ها می نوشمت
شاعـــــــرانه کافه ها را بی تو ویران می کنم
با تب آغــــــوش تو بی ترس این دیــــــــــوارها
یک شبــــی بن بست هایت را خیابان می کنم
من تمام نقطه چین هایی که از دلتنگی است
رو به سمت خــــــنده هایت خط پایان می کنم
اینهمه دوری همه تقصــــــــــیر من شد لعنتی
بوسه پشت بوسه··· با لبـــخند جبران می کنم