خ?ره ام در چشمِ خ?ست حسرتم را درک کن
قبله ام باش عاشقانه ، ن?تم را درک کن
ا? که رو?ا?ت دل?لِ گُنگِ عص?انم شده ست
شعرها?م ،گر?ه ها?م ، خلوتم را درک کن
عشق را بر شانه ? اسطوره ها بار?ده ام
ردِّ اشکِ ن?مه شب بر صورتم را درک کن
غرقِ آغوشت شدم، احساس من در بند توست
تا ابد م? خواهمت ا?ن حالتم را درک کن
روزها? بودنم باتو ع?مت خورده است !
تو? تقو?مم بمان وُ عادتم را درک کن....
گاه کن به قطاری که بی تو خواهد رفت
به چشم های خماری که بی تو خواهد رفت
به جرم عشق تو تبعید میشوم، این است
گناه سابقه داری که بی تو خواهد رفت
قمار می کنم امشب هر آنچه اوردم
دل است دار و نداری که بی تو خواهد رفت
شکسته پای دلم لنگ می زند پس از این
به هر قرار مداری که بی تو خواهد رفت
نیاز نیست که تقویم تازه بنویسند
چه سود روز شماری که بی تو خواهد رفت؟
به انتظار کدامین بهار بنشینم
به انتظار بهاری که بی تو خواهد رفت؟
(حسین میهمان پرست)
سفر را دوست دارم ...
اما آنگاه که هم قدم تو باشم
سوی جنگلهای مه گرفته ...
کنار دریا ...
آرامش لحظه های با تو بودن
نم نم باران
و حریق آتشی که ما ساخته ایم از هیزم های خشک
بوی خاک
و صدای گیتار من...
و صدای دوست داشتنی تو
که برایم میخوانی باز
ای الهه ی ناز !.!.!